مرا می گویند:
اگر دیدی برده ای به خواب رفته است
بیدارش نکن
چرا که شاید آزادی را در رویای شیرین خود می بیند
و من هم به آنها می گویم:
اگر دیدید که برده ای به خواب رفته است
بیدارش کنید
و آزادی را برایش بازگو کنید
یاد من باشد، هر چه پروانه که می افتد در آب، زود از آب در آرم.
یاد من باشد کاری نکنم، که به قانون زمین بربخورد.
یاد من باشد تنها هستم.
ماه بالای سر تنهایی است.
دوستی را دوست بدار،
مهربانی را مهر بورز،
عاشقی را عاشق باش،
از جدائی ها دوری کن،
از تنفر متنفر باش،
گفتارت را نیک آغاز کن،
کردارت را نیک کن،
و همواره پندارت نیکو باشد،
تا انسانیت را بشناسی ...
«زرتشت»
آری در باغ معبد و در سایه ی حصار این شهر دیده ام
که آزادترین شما آزادی خود را همچون یوغ بر گردن
نهاده و همچون دستبندی دستهای خود را بدان بسته است. و
قلب من از غصه خون می ریزد که شما را بدین سان
می بینم ، زیرا شما تنها وقتی آزاد خواهید بود که حتی آرزوی
جستن آزادی را جز لگام اسب ندانید و دیگر از
آزادی در مقام یک آرمان و توفیق سخن مگویید
جبران خلیل جبران
یه جایی خوندم یه بزرگی گفته بود:
«فقط یک زمان بسیار مهم وجود دارد و آن حال است
و مهمترین کس آن کس است که اکنون می بینی
و مهمترین کار نیکی کردن به اوست
چرا که انسان تنها برای نیکی کردن آفریده شده است»
صبح خواهد شد
وبه این کاسه آب
آسمان هجرت خواهد کرد
باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد
سهراب سپهری
با چنان عشقی زندگی کن
که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی...
خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند
« پائلو کوئلیو »